۳ اردیبهشت ۱۳۹۷ / ساعت: ۱۳:۰۲
رهدار: لازمه تعریف اجتهاد تمدنساز، تعریف مفهوم تمدن است و تمدن ظرف نهایی تحقق تام و تمام معارف دین اعم از مادی و معنوی میباشد. او درباره تعریف اجتهاد نیز گفت: تعریف ما از اجتهاد هم باید بر پایه «فقه اکبر» صورت بگیرد؛ یعنی در صورتی که هرگونه استنباط از دین و اجرای آن استنباطات، نتیجهاش تولید یک مؤلفه تمدنی بشود، به آن اجتهاد تمدنساز میگوییم. به بیان دیگر هر روش استنباطی که اجرای مصوبات آن به تحقق تمدن بیانجامد، اجتهاد تمدنساز است.
او چهار مفروض را برای بحث اجتهاد تمدنساز عنوان کرد: نخست، جامعیت اسلام،که اقتضای آن حداکثری بودن قلمرو فقه است. مفروض دوم، جهانی بودن اسلام است که اقتضای این مفروض قابلیت هماهنگشدن فقه یا اجتهاد با فرهنگهای گوناگون است. مفروض سوم، امکان و معقولیت مدیریت فقهی است. مفروض چهارم وجود «مکلف تمدنی» است. این مکلف با مکلفی که در فقه موجود با آن آشنا هستیم تفاوت داشته و مراد از آن مکلفهایی مثل امت اسلامی، نظامات اجتماعی، دولتها و… میباشد. اینها میتوانند مکلف فقه تمدنی باشند؛ یعنی مخاطب ما در فقه تمدنی چنین واحدهایی هستند.
ریاست مؤسسه فتوح در ادامه به استلزامات گوناگون فقه تمدنساز پرداخت: یکی از استلزامات فقه تمدنساز نظامات فقهی است که برخی از فقها از جمله شهید صدر مطرح کردند. در فقه تمدنساز رویکرد ما باید طوری باشد که مثلاً نظام اقتصادی یا نظام سیاسی یا نظام اجتماعی که استنباط میشود در مقابل نظامهای رقیب حرفی برای گفتن داشته باشند چرا که نظامها مقایسه میشوند. فقه موجود ما اساساً ناظر به نظامسازی نیست بلکه ناظر به احکام خرد است، مثلاً به احکام خُردی که در داخل بانکها مبتلابه است میپردازد اما به خود بانک بهعنوان یک نظام اقتصادی نمیپردازد.
او یکی دیگر از استلزامات فقه تمدنساز را توجه به «فقه مقارن» میداند و درباره آن اینگونه توضیح میدهد: در تعریف فقه مقارن میتوانیم آن را یک اجتهاد بینامذهبی بدانیم. اما برداشت من این است که فقه مقارن امروزه فقط حل نظری اختلافات میکند ولی جمع عملی اختلافات در آن اتفاق نمیافتد؛ زیرا جمع عملی مشترکات رویکردی است که در مباحث فقهی فقه مقارن وجود ندارد.
رهدار اجتهادی را واجد ویژگی تمدنسازی میداند که فقیه امتداد اجتماعی فتوای خودش را هم در نظر داشته باشد و خودش به استلزامات عملی فقه خودش فکر کند. او بیان میکند: به نظرم مؤسسه موضوعشناسی فقهی زیر نظر آقای فلاحزاده بر پایه چنین عقلانیتی شکل گرفته است. اجتهاد تمدنساز مقتضی این است که بگوید مثلاً امروز بهدلیل اینکه آینده نظام اسلامی به خرید کالای ایرانی گره خورده است، فتوا به تحریم کالاهای بیگانه را میتوانیم داشته باشیم.
رهدار موضوع روششناسی اجتهاد تمدنی را با توجه به مفهوم مقاصدالشریعه طرح کرد و در اینباره گفت: روش اجتهاد تمدنی با اجتهاد شورایی متفاوت است. اگر دستگاه فقهی یک فقیه نتواند پاسخگو باشد ولی دستگاه اجتهادی فقیه دیگری، مثلاً از اهل سنت، وجود داشته باشد که پاسخگو باشد، در صورتی که رجوع به آن اخلال در دستگاه فقهی شما ایجاد نکند و خروجی شما را هم تشدید کند، برای حجیت کافی است و میتوانیم از آن بهره ببریم. مثلاً توجه به مقاصد الشریعه در دستگاه فقهی ما امروزه وجود ندارد و متأسفانه فقهای ما تصور درستی از مقاصدالشریعه ندارند. واقعاً این سؤال بسیار جدی مطرح است که اگر احکام تأمین کننده مقاصد شریعت نباشد پس چرا جعل شدهاند؟
او همچنین توجه به منطق فازی را یکی دیگر از ویژگیهای روش اجتهاد تمدنساز قلمداد کرده و توضیح داد: امروزه همه مسائل اجتماعی فازی دیده و فازی تحلیل میشود. فقه نمیتواند خودش را بیتوجه به رقبا و گفتمانهای دیگر بداند؛ زیرا تحولات جامعه امروز ما کاملاً فازی هستند. فقیه ما صفر و یک میبیند و با این نگاه نمیتواند تحول را در جامعه رقم بزند یا تحول را مدیریت کند. در نتیجه کاملاً در مقابل تحولات اجتماعی منفعل است.
نقد
الویری در نقد عنوان «اجتهاد تمدنساز» اظهار داشت: این عنوان اجتهاد تمدنساز مقتضی نگاه تقلیلگرایانه به تمدنسازی است؛ زیرا تمامی ابزارهای لازم برای ساختن تمدن، تحت سیطره فقیه نیست. در واقع اجتهاد شرط لازم برای تمدنسازی بوده ولی شرط کافی نیست. پس عنوان بحث به نظرم مناسب نیست و بهتر بود عنوان بحث را «اجتهاد با رویکرد تمدنی» میگذاشتیم که با این عنوانی که بنده مطرح کردم لازم نبود نظام فقهی موجود را دگرگون کنیم بلکه همان کار و فرایند اجتهادی را با یک نگاه و وسعت دیگر انجام دهیم.
او همچنین در نقد مطالبی که درباره روششناسی اجتهاد گفته شد، بیان کرد: مباحث روششناسی ایشان کافی نیست و توجه به مقاصد الشریعه نمیتواند به تنهایی یک بحث روشی باشد و اصطلاحاتی هم که به کار برده شده، مبهم بوده و نیاز به تبیین دارد.
در سوی دیگر، ملکزاده با اصطلاح اجتهاد تمدنساز موافق بوده و اظهار داشت: اگر هر روش استنباطی که نتیجه آن به ساختن تمدن منجر شود، شما آن را اجتهاد تمدنساز میدانید، هرچند نتیجه اندک باشد، پس تمایز اجتهاد تمدنساز با اجتهادهای رایج چیست؟ درحالیکه میدانیم اجتهادات و روش استنباطهای موجود تأثیر اندکی در مولفههای تمدن دارند.
ملکزاده در ادامه دیدگاه رهدار درباره فقه مقارن را اینگونه مورد نقد قرار داد: اولاً کسی از فقها چنین تعریفی که شما از فقه مقارن ارائه دادید، ارائه نکرده است. ثانیاً آنچه عملاً در فقه مقارن رخ میدهد، این است که هر فقیهی براساس مبانی مذهبی خودش و مبتنی بر مصادر شریعت و تشریع خودش، مسأله فقهی را بررسی میکند و بعد از اشاره به آرای دیگران از مبانی فقهی خودش دفاع میکند. یعنی اساساً فقهالخلاف شکل گرفته تا برتری یک مکتب بر مکتب دیگر را نشان دهد. اما اینکه ما از مباحث اهل سنت استفاده کنیم نمیتواند این استفاده در سطح نتایج و فتاوا باشد چرا که ما برای فتوادادن نیاز به حجت داریم و تا حجت بر ما تمام نباشد نمیتوانیم فتوا بدهیم. اما فقه اهل سنت در مقام استظهار و استدلال و فرایند استنباط میتواند کمککار باشد؛ مثلاً بستر صدور روایت را فقه اهل سنت و اطلاع از فقه اهل سنت میتواند برای ما روشن کند نه اینکه ما بدون حجت بتوانیم فتوای آنها را به کار بندیم.
وی افزود: مقاصد شریعت اگر بهعنوان علت تامه جعل حکم باشد ما هم میپذیریم و اشکال ندارد، اما اینگونه نیست؛ یعنی ما نمیتوانیم علت تامه جعل حکم را بهدست بیاوریم چرا که نیازمند علم ما به نفسالامر است که ما چنین علمی را نداریم، پس نمیتوانیم از مقاصدالشریعه با گستردگی که اهل سنت استفاده میکنند، بهره برده و فتاوای آنها را که بر این اساس و مبنا استنباط شده مورد عمل قرار دهیم.
دیدگاهی ثبت نشده است.
درج نظر
نظر کاربران