22 آوریل 2019 / ساعت: 01:25
به گزارش روابط عمومی موسسه فتوح اندیشه، حجتالاسلام و المسلمین دکتر احمد رهدار، در دیدار اساتید معارفِ دانشگاه علوم پزشکی زاهدان، به بررسی مواجهه تمدنی اسلام با غرب و نقش پزشکی در این مساله پرداخت. آنچه در ادامه میآید، فشردهای از بیانات ایشان است که در محل دانشگاه علوم پزشکی زاهدان برگزار گردیده و به همت شعبه موسسه فتوح اندیشه در زاهدان تنظیم شده است:
«اسلام امروز در مواجهه تمدنی با غرب، در دو ساحت دست برتر دارد؛ یکی مسأله خانواده است، نه فقط به این علت که در چند قرن اخیر سیاستهای مربوط به خانواده در دنیای غرب غلط بوده، بلکه علاوه بر این، به این علت که محتوا و شکل مباحثی که اسلام در حوزه خانواده مطرح کرده، بسیار غنی و کارآمد است و دوم مسأله پزشکی است.
عرصه پزشکی به دو علت، میتواند بستر مناسب همآوردی اسلام با دنیای غرب باشد.
البته در جهان امروز، ارزیابی پزشکی مدرن با یکی از دو دیدگاه ذیل صورت میگیرد؛ دیدگاه نخست پزشکی را با رویکرد پدیدارشناسانه تحلیل کرده و آن را صرفاً از حیث نتایجی که مستقیماً بر خودش مبتنی است ارزیابی مینماید نه از حیث ربطهایی که به دیگر اجزای عالم کنونی دارد. دیدگاه دوم ـکه مورد پذیرش ما نیز میباشد ـ بر این باور است که علم پزشکی را باید در درون یک بسته به نام مدرنیته و خود مدرنیته را به صورت یک نظامواره تحلیل کرد. بر این اساس، پزشکی مدرن از فلسفه مدرن، از ریاضیات مدرن، از تکنولوژی مدرن، از اقتصاد مدرن و از سیاست مدرن جدا نخواهد بود و لذا با این درک که پزشکی مدرن درون یک اُرگانیسم عمل میکند، نقدهایی که به کلیت عالم مدرن وارد است، به اجزای آن نیز تسرّی پیدا میکند. به عبارت دیگر؛ هرچند بسیاری از اشکالاتی که متوجه پزشکی مدرن است، ارتباط مستقیمی به آن ندارد، اما نمیتوان آن را کاملاً از این نتایج دور انگاشت.
از سوی دیگر، اگر به لحاظ روشی علم پزشکی را تحلیل کرد، باید آن را در حوزه انسانشناختی فلسفی نیز بررسی نمود؛ زیرا موضوع پزشکی، انسان است، هر تعریفی از انسان در انسانشناسی غربی، امتداد آن در حوزه بدن که مربوط به پزشکی هست نیز سرایت میکند. به عنوان مثال؛ اگر «ماکیاولی» انسان مفید را به انسانی که مثل روباه، جوهر مکرش فعال شده است تعریف میکند، اگر «توماس هابز» انسانها را گرگ یکدیگر تعریف میکند، اگر «لامارک» و «داروین» انسانها را در ادامه تطور میمون تلقی میکنند، اگر «نیچه» در جمعبندی خود از انسانی که میتواند روباه، گرگ و میمون باشد، آن را ابرحیوان تعریف میکند و…، نتیجه عملی همه این دیدگاهها، در روشهای درمانی انسان این میشود که انسان به جسم تقلیل یابد و جسم او نیز با جسم حیوان مشابهتانگاری شود. از همین روست که بسیاری از داروها و درمانهای اکتشافی پزشکی مدرن، بدون هیچ مانع جدی انسانشناسانه ابتدا روی سگ، گربه و دیگر حیوانات تست و در صورت پاسخ مثبت، به بدن انسان نیز تزریق میشود.
واقعیت این است که غربیها در تعریفشان از انسان، اصلاً قائل به چیزی به نام روح نیستند؛ در حالی که طبق دیدگاه اسلام، سلامت جسم معلول نظارت و اعمال مدیریت روح است. متأسفانه در رشته پزشکی، فلسفه پزشکی تدریس نمیشود تا تبیین گردد که درمان جسم، کار روح ـ یا به تعبیر علم النفس فلسفی، کار نفس ـ است. اساساً نفس (روح) برای درمان جسم، به دو صورت تحریک میشود: گاهی از طریق دارویی که پزشک تجویز میکند و گاه از طریق دعا. یعنی دو مجرا برای تحریک روح وجود دارد، یکی دعا و یکی دارو. البته دعا مثل دارو نیست و برای اینکه علت تحریک روح قرار گیرد، مسبوق به شروطی از جمله عاق والدین نبودن و دوری از همه گناهان حبس کننده دعا میباشد. غربیها خود نیز پذیرفتهاند که اگر متافیزیک عوض شود، فیزیک هم تأثیر میپذیرد. در دهههای اخیر بسیاری از انسانشناسان مطرح دنیای غرب، از جمله «روانشناسان انسانگرا»، مانند «کارل راجرز» و… انسان را ترکیبی از جسم و روان میدانند، آنها اساساً هنوز با مفهوم روح بیگانه هستند. آیتالله «جوادی آملی» تعبیری بدین مضمون دارند که ما دو غیب داریم؛ یک عالم غیب و یک غیب عالم. غیب عالم، همان روان اشیاء است که حتی یک کمونیست یا ملحد هم میتواند بدان معتقد باشد و معنیاش این است که یک جسم میتواند یک ساحت پنهان هم داشته باشد، اما عالم غیب اختصاص به مؤمنان دارد. از همین روست که قرآن نیز یکی از اوصاف مهم مؤمنین ـ به عنوان انسانهای تیپیکال ـ را «الذین یؤمنون بالغیب» میداند.
از زاویهای دیگر نیز میتوان در اصالت مبنا و روش پزشکی مدرن تردید نمود. از گذشته دور، طبقهبندی علوم بر محور این پرسش که «کدام علم باید پایه علوم دیگر قرار گیرد»، در بین دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان مسأله مهمی بوده است. امروزه در دانشکدههای علوم پایه، ریاضی، فیزیک، شیمی و زیست تدریس میشوند. مسأله این است که بر اساس چه منطقی، ریاضی علم پایه تلقی شده است؟ اینکه ریاضی به عنوان علم پایه محسوب میشود، ریشه در قرن نوزده و نیمقرن نزاع علمی میان اصحاب ریاضی و فیزیک دارد. در آن نزاعها در نهایت، ریاضی با جوهر «عدد» علم پایه تلقی شد. این انتخاب، پیامدهایی به دنبال داشته است؛ چرا که کارویژه علم پایه، تعیین مبانی و مبادی علوم زیرمجموعهاش میباشد. از آنجا که جوهر ریاضی «کَم و عدد» میباشد، همین کمگرایی، روح همه علوم مادون ریاضی میشود. مهمترین معضل علمی زمان ما، همین است که همه علوم، حتی کیفیترین آنها هم تا حدودی کمی شدهاند. به عنوان مثال؛ اخلاق یک علم کیفی است ولی امروزه حتی سنجش اخلاق در دانشگاهها با عدد صورت میگیرد، یا به عنوان مثالی دیگر، تبلیغ دین یک مقوله کیفی است، اما مراکزی مثل دفتر تبلیغات اسلامی این مسأله را کاملاً به صورت کمی مدیریت میکنند؛ بدین معنی که وقتی دو طلبه را همزمان در ماه محرم برای تبلیغ دین اعزام میکند، سنجش فعالیت آن دو در پایان تبلیغ، بر اساس کمیت نمازها، دعاها و منبرها صورت میگیرد. این در حالی است که بسا شخصی که با یک دعا و سخنرانی، دهها بیدین را دیندار کرده باشد و متقابلاً شخص دیگر در ده دعا و منبر حتی یک بیدین را نتواند دیندار کند. اما وقتی ملاک سنجش تبلیغ دین، کمیت قرار گیرد، همان شخصی که نماز و دعای بیشتر برگزار کرده باشد (ولو با کیفیت پایین و یا حتی با کیفیت منفی) بیشتر از شخصی که نماز و دعای کمتر برگزار کرده است (ولو با کیفیت بالا)، تقدیر و تکریم میشود!
این سؤال مهمی است که بدانیم، «پزشکی در طبقهبندی علوم مدرن کجا قرار دارد»؟ نمیتوان بدون در نظر گرفتن طبقهبندی علوم در غرب، مدعی ارزیابی پزشکی شد؛ چرا که برخی پیامدها و نتایج، اساساً در اختیار پزشکی نیست، همچنان که دست اخلاق هم نیست. اخلاق، پزشکی و هر علم دیگری که ذیل ریاضی قرار بگیرند، قهراً کمی میشوند. نجات این علوم، مستلزم رها کردن تیر به جایگاه ریاضی است؛ نه به مسایل و روش خود این علوم. در جهان اسلام، کسانی مثل فارابی، غزالی، فیض کاشانی و… دغدغه طبقهبندی علوم را داشتهاند. از نظر آنها، علم پایه، علم کلام (الهیات بالمعنی الاخص) میباشد. واضح است وقتی الهیات علم پایه میشود، جوهرش ـ که «اله» هست ـ در تمام علوم مادون آن تسری پیدا میکند. از همین روست که شما میبینید در عقبه دینی ما، عالمانی مثل ابوریحان بیرونی، خیام و… وجود دارند که محترم بوده و به عالم اسلامی خدمت کردهاند، در حالی که آنها عالم دین نیستند. «ابوریحان بیرونی» یک منجم و ریاضیدان است، همینطور «عطار» ریاضیدان است، «ابواسحاق کندی» موسیقیدان است و… اما طرفه اینکه خروجی ریاضی و نجوم و موسیقی این افراد، توحید شده و شاگردان آنها موحد تربیت میشدهاند! چرا که در جوهر علوم آنها «اله» حضور داشته است. اهمیت این نکته زمانی درک میشود که بدانیم امروزه برخی از افراد قرآن تدریس میکنند اما خروجی آنها افرادی سکولار است نه موحد! این سؤال برای ما باید مهم باشد که چرا در گذشته، از درون کلاس درس موسیقی، موحد بیرون میآمده و امروزه از کلاسهای قرآن ما سکولار؟ به نظر میرسد، ریشه این امر به تأثیر علم پایه در ماهیت و نتایج علوم مادون آن برگردد.
در بحث «جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم دینی»، مهمترین مسأله برای ما باید دستکاری در طبقهبندی علوم مدرن باشد. اگر نتوان از طبقهبندی علوم مدرن دست برداشت، تمام مسألههایی که حل میشود، درون کانتکست و زمینهای خاص معنا مییابند که طراح آن ما نیستیم و این یعنی آب به آسیاب دشمن ریختن؛ یعنی پاسخ اسلامی به مسایل غربی دادن و… با تأمل در طبقهبندی علوم در عالم مدرن، درمییابیم که پزشکی در لایه سوم، یعنی حوزه کنشها قرار میگیرد. به عبارت دیگر؛ پزشکی در طبقهبندی علوم در عالم مدرن، تنها در ریلی که ریاضی و فیزیک طراحی کردهاند، فعالیتش را جلو میبرد. بنا بر این، بحثهای انسانشناسی فلسفی، بهویژه برای پزشکی باید از این حیث مهم باشد که متعلق پژوهش آن انسان میباشد. واضح است که در این حوزه، هر درکی از انسان، بر فرمول مواجهه درمانی آن اثر میگذارد.
علاوه بر ملاحظات کلی ذکر شده بر پزشکی مدرن، برخی از ملاحظات خاصتر را مشخصاً میتوان متوجه ماهیت و فرایند پزشکی در ایران نمود. متأسفانه در دانشگاههای علوم پزشکی در ایران، ماهیت، روششناسی، مسایل و نتایج طب سنتی و اسلام، حتی به عنوان یک احتمال مورد اهتمام قرار ندادهاند. به عبارت دیگر؛ نظام پزشکی در ایران، اساساً امکان و اجازه گفتوگو با گفتمانهای بدیل خود را نمیدهد و اگر جاهایی به این گفتوگو تن داده، به اضطرار و تحت فشار بوده است؛ بدین معنی که تاکنون خود دانشگاههای علوم پزشکی در دعوت از اطبای سنتی و اسلامی، برای ارائه درسگفتار در این دانشگاهها پیشقدم نشدهاند. دانشگاهی که مدعی علم و تحقیق است، چرا به یک پزشک سنتی یا اسلامی، اجازه طرح بحث در مراکز تخصصی پزشکی نمیدهد؟ این امر نشان میدهد که جامعه علمی پزشکی در ایران، به لحاظ روشی، بسته عمل میکند و واضح است که این روش، علمی نیست. بیشک، مردم به همان مکتب علمی مراجعه خواهند کرد که با اتقان بیشتر، هزینه کمتر، وقت کمتر و… بیماری آنها را درمان نماید. تجربه تاریخی دهههای اخیر ـ که بیشتر بستر نزاع مکتب پزشکی مدرن با دیگر مکاتب رقیب بوده است ـ نشان میدهد که بهرغم اشکالات متقابلی که مکاتب مذکور به یکدیگر وارد کردهاند، هیچ از این مکاتب از جانب مردم، بهطور انحصاری استقبال یا طرد نشدهاند.
علم پزشکی، علمی بیشتر ابجیکتیو و عینی است. از همین رو، سنجش و ارزیابی آن نه به صورت تأویلی و تفسیری، بلکه به صورت تجربی ممکن خواهد بود. اگر طب اسلامی یا سنتی ادعایی علیه پزشکی مدرن دارند، نباید این ادعا به صورت نظری، آن هم به بدترین شکل ممکن، از جانب دانشگاههای علوم پزشکی پاسخ داده شوند. مردم انتظار دارند که دانشگاههای علوم پزشکی، بیمارانی را در اختیار اساتید طب اسلامی و سنتی نیز قرار دهند. اگر آنها موفق به درمان این بیماران نشدند، آنگاه به خانهنشینی و طرد آنها اقدام نمایند. البته واضح است که نباید در این حکم، عجولانه عمل کرد؛ چرا که علم تجربی برای اثبات و نفی ادعاهای خود، نیازمند تکرار در وضعیتهای گوناگون میباشد، پس نباید به علت عدم موفقیت یکباره یا چندباره محدود پزشکان اسلامی و سنتی، حکم به بطلان کلیت مکتب فکری آنها نمود.
از نظر عموم مردم، حساسیت نظام پزشکی ایران نسبت به پزشکان سنتی و اسلام به این نکته برمیگردد که آنها موفق شدهاند از طریق درمانهای سهلالوصول و هزینههای اندک، کاسبی پزشکی مدرن را تهدید نمایند؛ به عبارت دیگر، اگر گفتمانهای طب سنتی و اسلامی در میان مردم مطرح شده و مورد استقبال قرار گرفتهاند، دو علت دارد: یکی کارآمدی و دیگری در دسترس بودن (البته این شاخصها تا اندازهای نسبی است) و این البته چیزی نیست که به راحتی نظام پزشکی و پزشکان مدرن را با سرمایههای نجومی کسب کرده از طریق طبابت بدون واکنش بگذارد. انصاف و اهمیت موضوع ـ که به نظام سلامت در ایران و آینده آن مربوط است ـ اقتضاء دارد که نظام پزشکی مدرن با حلم، دقت و تقوای بیشتری به ارزیابی گفتمانهای رقیب و بدیل خود بپردازد و تنها عامل محرک آنها در این خصوص، تغییر درآمدهای پزشکان مدرن نباشد.
ادعای ما این است که مجموعه باورها، گفتهها، قواعد، نصوص و حتی تجربه تاریخی که در اختیار داریم، برای ایران اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، ظرفیتی نسبتاً کارآمد در حوزه سلامت انسان مهیا کرده است و باید با انصاف علمی و مناعت طبع، اجازه طرح و نقد علمی به آن داده شود.»
دیدگاهی ثبت نشده است.
نظر کاربران