6 جولای 2020 / ساعت: 17:33
رئیس موسسه فتوح اندیشه با تفکیک ادلّه موافقان و مخالفان مدیریّت بومی استانها اظهار داشت؛ «لازم است هر استانی در مدیریت و اداره استان خود سامان باشد. البته میتوان این اصل را عامتر مطرح نمود و به طور کلی هر مرکز و ساختاری در کشور باید اینگونه اداره شود. همچنین نباید از این نکته غفلت نمود که مدیران بومی؛ ضعفها، قوتها، ظرفیتها و سنتهای ـ فرهنگی و مذهبی ـ را بهتر و دقیقتر میشناسد؛ برخلاف مدیری که از محدوده بیرونی اعم از خارج از استان یا خارج از نهادها و سازمانها به کار گرفته شدهاند. دلیل دیگری که از محاسن استفاده از ظرفیّتهای بومی استان محسوب میشود؛ این است که نیروهای بومی بادوامتر هستند. این امر به ویژه در استانهایی که شرایط سخت دارند، مشهود است و نیروهای بومی حاضرند در شرایط نامطلوب و دشوار این استانها بمانند و خدمت کنند. ویژگی بعدی نیروهای بومی که سبب بالارفتن راندمان کاری آنها میشود؛ ترس و احتیاطی است که از خطای مدیریتی و ناکارآمدی خود دارند، چون سبب حذف همیشگی آنها میشود. برخلاف مدیری که در منطقه جغرافیای خود خدمت نمیکند؛ لذا خطاهای مدیریتی و ناکارآمدی چنین عاقبتی برای او رقم نمیزند».
استاد رهدار در تبیین ادلّه مخالفان به کارگیری ظرفیتهای بومی، متذکر شد؛ «گاهی در مدیریت استانها مانند؛ بوشهر، هرمزگان، ایلام و شهرهای مرزی، نیروی کارآمد بالفعل وجود ندارد. دلیل دیگر به ساختارهای قومیتی مذهبی برخی از شهرها بازمیگردد که آنقدر بالا است که هر نیرویی را آنجا بگذارید ـ منظور نیروهای بومی است ـ به سرعت مهره سوخته شده و از بین می روند. دلیل دیگری که شاید مهمتر باشد این است که اداره صرفاً بومی استانها، فهم مدیران را کوتاهنگر و در سقف ساختارها و افق دید صرفاً استانی قرار میدهد؛ لذا مدیریت بومی ممکن است سبب تضعیف درک از هویت ملی شود. برخلاف مدیریت غیربومی که به دلیل گرایش به طن و هویّت ملی و خدمت به هموطن بسیار مفید و کارآمد باشد و در آن محدوده جغرافیایی تحول آفرینی داشته باشد».
این استاد حوزه و دانشگاه با طرح این پرسش که اگر فرض بر این باشد که از ظرفیت های بومی استفاده کنیم با چه راهبردهایی باید نیروهای بومی را در سقف حداکثری برای استانها استفاده کرده و خرج نمود؛ خاطرنشان کرد؛ «نکته اول؛ تعامل حداکثری ظرفیتهای بومی با ساختار اداری است به این معنا که لازم است برخی از مناصب و پستها به نیروهای بومی اختصاص پیدا کند. ثانیاً سیاستهای ابلاغی فراتر از اهداف غایی استانها باشد بلکه باید در امتداد اهداف استراتژیک ملی و کشوری باشد و این یک مهندسی از بالا به پایین نیاز دارد. یکی از الگوهایی که میتوان در مدیریت استانها با ظرفیت بومی استفاده کرد؛ این است که مدیران استانها بتوانند؛ پایان نامههای دانشجویان مقاطع تکمیلی اعم از ارشد و دکتری را معطوف به حل مسائل استانی خود بکنند. از این طریق آینده کاری اینها بالغ بر ۸۰ درصد در استانهای خود و تقدیرات آن رقم خواهد. نکته دیگر لیست نمودن افراد دارای سابقه و تجربه در مدیریت استانها است که باید شناخته شده و در عرصه مدیریت از توانمندیهای آنها استفاده نمود. در آخر اینکه باید از مدیران مطالبهگری نمود ؛ اینکه آیا به سیاستهای ابلاغی دولت و اهداف استراتژیک نظام و ساختار وفادار هستند یا خیر؟
آقای حجهالاسلام و المسلمین صوفی از اساتید حاضر در جلسه ضمن بیان چندین محور و پرسشهای پیشینی خاطرنشان کردند؛ « باید مقصود از بومی و غیربومی و معنای آن به طور دقیق روشن شود. همچنین در مدیریت استانها باید یک تقسیم منطقی از مشاغل نمود؛ زیرا جنس برخی از مشاغل به نوعی است که غیر بومی بودن لازمه کار است و یا گاهی شرایط پست مدیریتی به گونهای است که به بومی بودن نیاز است و از قضا غیربومی کارآیی ندارد».
این استاد دانشگاه تأکید کردند؛ «نیاز زیادی به بانک اطلاعاتی از مدیران لازم است که به عنوان مشاورانی برای بکارگیری از ظرفیتهای علمی و پژوهشی یا فرهنگی استان باشند. بنابراین یک سامانهای از این افراد لازم است که تهیه شود. همچنین باید از هر کدام از مدیران در پایان مدیریّت این مطالبه را داشت که چرا بعد از خود مدیرانی کارآمدی تربیت نکردند که در امتداد آنها قابلیّت بکارگیری را داشته باشد».
».
دکتر امینی معاون راهبردی مؤسسه فتوح در تبیین نظر خویش اظهار داشت؛ «به نظر میرسد بهتر است و حتی شاید لازم باشد که در همه استانها، از ظرفیتهای بومی در مناصب فرهنگی استفاده شود. زیرا مدیری که در آن فرهنگ، تجربه زیسته دارد و یک درک حضوری، بیواسطه، ملموس و عمیق از دغدغهها، تمایلات، احساسات و تمنیات مردم آن شهر و دیار دارد در تقویت و تکامل آداب و رسوم و مناسک یا آیینها و فرهنگ مذهبی و استانی، نقش کارآمدتری خواهد داشت. این برخلاف مدیری است که صرفاً درک حصولی از شرایط پیرامونی پیدا میکند و هیچگاه به زودی به ابعاد پنهان و ناخودآگاه فرهنگهای محلّی پی نمیبرد. شناخت باورهای عامّهپسند یا فورکلُر صرفاً با مطالعه کتاب یا شرکت در نشست حاصل نمیشود و نیاز به وجدان دارد که آن هم منوط بر انس و نسبت یگانگی با آن فرهنگ است».
آقای دکتر مهریزی نیز با مهم و مطلوب ارزیابی کردنِ عنوان نشست اظهار داشت؛ «به نظر میرسد مدیریتهای استانها را در سه بخش هستهای یا محلی، شهرستانی و استانی تقسیم نمود که در هر کدام از این بخشها ممکن است بکارگیری مدیران بومی و غیربومی متفاوت باشد. چه بسا لازم است در شهرستانی مدیر غیربومی باشد اما در بخش یا شهرستان دیگر این امکان نباشد یا با آفاتی همراه باشد. حتی به نظر میرسد مدیریت منطقهای چند استان که اصول و مشترکات فرهنگی و یا دغدغههای یکسانی بر آنها حاکم است به شکل سامانمند و راهبردی مورد مدیریت واحد و بومی قرار بگیرند».
دیدگاهی ثبت نشده است.
نظر کاربران